به شماره ات نگاه کردمو دوباره اشکام سرازیر شد
دیگه نمیتونستم حتی سرم رو بالا نگه دارم
بی اختیار سرمو گذاشتم رو میزو هق هقم رو سر دادم
انگار تمام بدنم درد میکرد
با مشت به پاهام میکوبوندم
بسه بسه
خدا بسه
حیرون شده بودم
نمیدونستم باید چیکار کنم
خاطراتت ,صدات ,چهره ات,همه و همه با سرعت از ذهنم رد میشد
بلند شدمو همینطور راه رفتم
نمیدونم تو این چاردیواری کوچیک چند کیلومتر راه رفتم ولی...
تو دلم اشوب بود
به ساعت نگاه کردم
1:30 بود
چشمم رو به خیابون دوختم
ماشین ها با چه سرعتی رد میشدند
.
..
به دستام نگاه کردم
یه روزی این دستا تو دست تو بود
یه روزی....
نگام کردی و من از نگاهت فرار کردم و تو اون لحظه بهترین جا برای مخفی شدن ,بین بازوهات بود
محکم بغلم کردی و سرمو رو سینه ات گذاشتم
عجب ارامشی داشت
هردو میخندیدیمو هرکدوم منتظر فرصت بودیم برای دلبری کردن
چه عجیب تو دلم جا باز کردی
صورتت رو به صورتم می چسبوندی و هر ازگاهی بوسه ای می زدی و من چقدر اروم بودم
دوباره به ماشین ها نگاه کردم
به عبور با سرعتشون
واشکم دوباره...
رو صندلی نشستم
دوباره به شماره ات نگاه کردم
به پیامکهامون
ودوباره...
بلند شدم
داشتم منفجر می شدم
سرگردون بودم
ارومو قرار نداشتم
یه لحظه یاد تو و اون افتادم
همونطور که دستای منو میگرفتی حالا داری دستای اونو میگیریو می بوسی
نگات میکنه و تو بغلت جا میگیره
حرفای شیرینت رو داری برای اون می زنی
اون به جای من سرش رو پاهاته و ...
تو نازش می کنی
می خوام بهش بگم بره گمشو
گمشو عوضی
ازش دور شو
اون ماله من بود
.
.
.
راستی عزیزم دیشبتون چطور گذشت؟
مث من وقتی دست به سرت می کشه وقتی صورتت رو ناز می کنه, اشک تو چشاش جمع میشه
مث من وقتی بوسش میکنی چشاشو میبنده و نفسش بند میاد
مث من وقتی سرش رو پاهاته اروم میگیره
مث من نگران هست نگران اینکه نکنه از دستت بده
مث من واسه اینکه ناراحت نشی میخنده و ناراحتیشو پنهون میکنه
مث من همزمان با دود شدن سیگارت قسمتی از وجودش خاکستر میشه
مث من...
راستی مث من صدات میزنه؟
دیگه نمیتونم
حتی پاهام تحمل وزنم رو نداره
رو زمین میشینمو دوباره هق هق میزنم
صورتمو با دستام می پوشونمو سرمو تکون میدمو میگم
نه نه
امکان نداره
امکان نداره
اخه چطور؟
تو که میدونستی من...
اخه چرا..؟